کوروش کبیر
شهادت امام حسین (ع) در نظر دکتر شریعتی
دکتر شریعتی مینویسد:"امام حسین (ع) یک شهید است که حتی پیش از کشتهشدن خویش به شهادت رسیده است نه در گودی قتلگاه،بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید حاکم مدینه که از او بیعت مطالبه میکرد ، "نه" گفت، این، "نه" طرد و نفی چیزی بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است."
او همچنین مینویسد: "شهادت حسینی شرایط ویژه خود را میطلبد وقتی ظلم، انحطاط و انحراف همهگیر میشود و ارزشهای والای اسلامی مسخ میگردد و موعظهها بر گوشهای سنگین کارگر نمیافتد، حسین باهمه دانایی به عدم توانایی خود در پیروزی ظاهری بر دشمن، علنا به پیشواز مرگ میرود و با انتخاب شهادت، بزرگترین کاری را که میشد کرد، انجام میدهد."
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز،ولی پی در پی و آرام،دم گرم خودش را در گلویم سخت نقشبارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
مادرم می گفت که عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب اما حالا هزار شب است که پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکردم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود
افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند
و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند!
دکتر شریعتی
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم
تنهایی را دوست دارم زیرا که خداوند هم تنهاست
تنهایی را دوست دارم زیرا انتظار کشیدنم را پنهان خواهد داشت..........
پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
میگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است!
لطفا بی نظررد نشوید.
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که
هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می
پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما
نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک
افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،یکی ذوق
میکند که ترا فرش کرده ، یکی ذوق می کند که ترابا طلا
نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع
ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه
سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و
ترا می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به
پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو
را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت
…! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای
حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو آز آخر به اول
،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا
حفظ کرده اند ، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات
هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که
قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.
آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام
است که به صلیب کشیده ایم.
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ ھای رابطه تاریکند
چراغھای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواھد کرد
کسی مرا به میھمانی گنجشک ھا نخواھد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست
شخصی به نام حسن بن مثله جمکرانى در خواب وقایعی را میبیند که به ساخت مسجد مقدس جمکران می انجامد :
دو رکعت اول:
به نیت نماز تحت مسجد است، در هر رکعت آن یک حمد و هفت بار (قل هوالله احد) خوانده مىشود و در حالت رکوع و سجود هم هفت مرتبه ذکر را تکرار کنند.
دو رکعت دوم:
به نیت نماز امام زمان علیه السلام خوانده میشود، بد ین صورت که سوره حمد را شروع کرده و آیه (ایاک نعبد و ایاک نستعین) صد مرتبه تکرار مىشود و بعد از آن، بقیه سوره حمد خوانده مىشود، و سپس سوره (قل هو الله احد) را فقط یک بار خوانده و به رکوع رفته و ذکر (سبحان ربى العظیم و بحمده) هفت مرتبه، پشت سر هم تکرار مىشود.
و سپس به سجود رفته و ذکر (سبحان ربى الاعلى و بحمده) نیز هفت مرتبه، پشت سر هم تکرار مىشود.
رکعت دوم را نیز به همین ترتیب خوانده، چون نماز به پایان برسد و سلام داده شود، یک بار گفته مىشود (لا اله الا الله) و به دنبال آن تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام خوانده شود وبعد از آن به سجده رفته و صد بار بگویند: (اللهم صل على محمد و آل محمد).
آنگاه امام علیه السلام فرمودند: هر که این دو رکعت نماز را در این مکان (مسجد مقدس جمکران) بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده باشد.
چون به راه افتادم، چند قدمى هنوز نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند:
بزى در گله جعفر کاشانى است، آنرا خریدارى کن و بدین مکان آور و آنرا بکش و بین بیماران انقاق کن، هر بیمار و مریضى که از گوشت آن بخورد، حق تعالى او را شفا دهد.
حسن بن مثله جمکرانى مىگوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اند یشه بودم، تا اینکه نماز صبح را خوانده و به سراغ على المنذ ر رفتم و ماجراى شب گذشته را براى او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتیم، و در آنجا زنجیرهایى را دیدیم که طبق فرموده امام علیه السلام حدود بناى مسجد را نشان مىداد.
سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسید یم، خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستى؟ به او گفتم: بلى! خادم گفت: سید از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامى داشت و گفت: اى حسن بن مثله من در خواب بودم که شخصى به من گفت:
حسن به مثله، از جمکران نزد تو مىآید، هر چه او گوید، تصدیق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن.
از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجراى شب گذشته را براى وى تعریف کردم، سید بلافاصله فرمود تا اسب ها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستاى جمکران رسید یم، گله جعفر کاشانی را دید یم، آن بز از پس همه گوسفندان مىآمد، چون به میان گله رفتم، همینکه بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آنرا ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیمارى که گوشت آن تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالى و حضرت بقیه الله ارواحنا فداه شفا یافت.
ابو الحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفت و مسجد جمکران را ینا کرد و آن را با چوب پوشانید.
با یزید و خدا
داستانی است که عطار هم آن را به شعر در آورده البته اینها افسانه است : میگوید یکی از متصوفه که به قول خودشان او را سلطان میگویند یک وقتی در عالم مکاشفه خودش داشت با خدا حرف میزد یک وقت خدا به او گفت : با یزید ! آیا میخواهی آن باطنت را آنطور که هست به مردم ارائه بدهم که دیگر یک نفر هم مریدت نباشد و دنبالت نیاید ؟
با یزید گفت : خدایا ! آیا میخواهی آن رحمت فوق العاده ات را به مردم بگویم که دیگر یک نفر حرفهایت را اطاعت نکند ؟ خدا گفت : سر به سر، نه تو بگو نه من میگویم
!
به گزارش واحد مرکزی خبر، این غار به وسیله سنگ شکنان در دل کوه بوجود آمده است؛ و هر بیننده ای در اولین نظر محو زیبایی های آن می شود.سنگ شکنان اعصار دور، این غار را تنها برای زیبایی و یا برای سرگرمی به وجود نیاورده اند؛ سنگ تراشان برای کسب روزی حلال و فروش سنگ، با کوه دست و پنجه نرم می کردند.آنها ناخواسته خالق یکی از بزرگترین غارهای دست ساز جهان شده اند و وظیفه همگان است تا از این میراث کهن حفاظت کنند.
این غار نزدیک به 300 متر طول و 150 متر عرض دارد و ارتفاع آن 5/3 تا 4 متر است.سنگ شکنان به هنگام برداشت سنگ و برای جلوگیری از تخریب کوه هر چند متر اقدام به بجا گذاردن ستون هایی به صورت طبیعی کرده که خود موجب زیبایی دو چندان غار شده است.از قدمت دقیق این غار اطلاع روشنی در دست نیست اما شواهد و قرائن گواه آن است؛ که این غار نزدیک به 150 تا 200 سال عمر دارد.در آن زمان از غار سنگ شکنان جهرم سنگ های سفید آهکی و شکل پذیر به دست می آمده و از دیر باز از سنگ های آن به عنوان نمای ساختمانها، تزیین سر دربها، سنگ فرش کف منازل و بقاع متبرکه و سایر بناهای مهم و حتی در شهرهای مجاور از جمله بناهای شیراز خصوصاً در مسجد جامع عتیق و بیمارستان استفاده می شده است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ